آغوش

 

Image hosting by TinyPic

 
 
 
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم
 
را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....
 
از داشتن تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم و
 
عشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم
 

نفرین

 

 
 آرزودارم بگیرد آفتی زیباییت را

              تا که همچون من بگیری ماتم تنهاییت را

 آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی

            اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را

 بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی

           ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی

 خنده بر اشکم زدی با خود پسندی

           آرزو دارم تو هم هرگز نخندی

 سادگی کردم اگر دل بر تو بستم

           ساده بودم ساده بر خاکم فکندی

کاش کودک بودم ...

کاش کودک بودم تا شبها قبل از اینکه بفهمم چه کسی برایم لالایی گفته،   


 عمیق ترین خواب دنیا را داشتم.وصبح ها با خمیازه وعشوه ای کودکانه،


 بعد از همه از خواب برمی خواستم.


ای کاش کودک بودم ، تا هر وقت دلم می گرفت با صدای بلند گریه می کردم 


 و داد می زدم تا همه درد مرا بفهمند.


ای کاش کودک بودم ، تا عروسکهایم را در اختیار می گرفتم و 


 هر گونه  که دوست دارم با آنها بازی می کردم و هیچ وقت عروسک هیچ کس نمی شدم.


  
 


ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.


ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم،


 نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.  


ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو،


همه چیز را فراموش می کردم.