با خون قلبم نوشتم عاشقانه می پرستمت بازم باور ت نشد
که خون قلبم ا ست .
نمی خواستم ببینی تا در لحظه آخر زندگیم لبخندت رو ببینم
به ناچار دست خونی ام
ام را نشان دادم و تو باور کردی و خیره خون قلبم را که جاری بود نظاره کردی
ولی لحظه ایی بود که چشمانم را برای همیشه بستم
و این هم برایم کافی ست
برای یکبار چشمان خیره ات را به قلبم دیدم و هنگام مردنم با حضور تو و
عشق تو مردم.
مرگ هم با عشق زیبا ست.
دیدن تو عشق تو برایم یک رویا شده آرزومه که لااقل هنگام مرگ
تو را ببینم
برای آخرین بار
سلام ...
امسال هم که دیگه داره تموم میشه ... ولی صدای عشق هنوز به گوش میرسه نه آخرای این سال و حتی سالهای آینده صداشو میشه شنید ...
امیدوارم که سال پر بار از عشق داشته باشی .
عزیز وبلاگت حرف نداره امید وارم موفق باشی