عشق

نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم...


چون دنیا یه روز تموم میشه...

 

نمیخوام بگم که مثل گلی...


چون گل هم یه روز پژمرده میشه...

 

نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس...


چون شب هم بالاخره تموم میشه...

 

نمیخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی...


چون اب که همیشه پاک نمیمونه...

 

نمیخوام بگم که دوستت دارم...


چون منکه اصلا دوستت ندارم...


بلکه من عاشقتم...

 

چقدر سخته هر لحظه با تو بودن اما از تو دور بودن...

 

 

 

انتظار

کسی مرا به آفتاب ، معرفی نخواهد کرد 

   کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

   پرواز را بخاطر بسپار

   پرنده مردنی ست
 
 

و عشق 


   صدای فاصله هاست 


   صدای فاصله هایی که غرق آبهایند


  
نه، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند ...

 
 

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم

  
  
در فراسوی مرزهای تنم تو را
دوست دارم 


  
در آن دور دست بعید

 
  
که رسالت اندامها پایان می پذیرد
...

 
 
 
 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

 
  
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
 


  
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
 


  
شدم آن عاشق دیوانه که بودم