دلتنگی

بعضی ها وارد زندگی ما میشوند و خیلی سریع میروند.

بعضی برای مدتی می مانند و روی قلب ما رد پا می گذارند و ما

 دیگر هیچ گاه همان که بودیم نیستیم.





 
 
دلم برات تنگه ... توی این روزهای خاکستری و ابری ... وقتی

که نسیم به صورتم میخوره ... دستهام , دستهای تورو میخوان ...

تا منو از میون این روزگارشلوغ رد کنی ... محو بشم ... نیست

بشم... از میون آدمهایی که منزلت عشق رو نچشیدن ... یا

چشیدن و قدرشو نمیدونن...

                          gharibe.jpg

دلم برات تنگه ... وقتی که بارون میاد و من بدون

چتر ... تنها ... تنها و آرام ...

صبور و بردبار... خودم رو دست ابرای سیاه

میدم... تا بر من ببارند... شاید کمی 
از درد فقدان تو رو از عمق

دل و جون من بشورن و ببرن... اما ... اما میدونی که 

فقط بیشتر دلم تنگ میشه ...

                         AX071882.jpg

چقدر دلم برای چشمات تنگه میشه ... وقتی که چشمامو

میبندم و به عمق

چشمهای تو خیره میشم... 

هنوزم منتظرم....


 


حالا که آمده اى

دلم براى این ماه و این ستاره مى سوزد

امشب چگونه سر بر بالش خواب مى گذارند

با این همه بیدارى!!!

خاطره

شیشه پنجره را باران شست.

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

  



گل به گل،سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تواند.

 

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت سوکواران تواند...

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک،اما آیا باز بر می گردی؟

چه تمنای محالی دارم خنده ام می گیرد!



در میان من و تو فاصله ها ست.

گاه می اندیشم،

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

  


تو توانائی بخشش داری.

دستهای تو توانائی آن را دارد؛

که مرا، زندگانی بخشد.

وتو چون مصرع شعری زیبا،

سطر برجسته ای از زندگی من هستی.

 


 

من در آئینه رخ خود دیدم، و به تو حق دادم.

آه می بینم،می بینم

تو به اندازه تنهائی من خوشبختی

من به اندازه زیبائی تو غمگینم
 
 
 
آرزومی کردم،

که تو خواننده شعرم باشی.

راستی شعر مرا می خوانی؟

نه،دریغا،هرگز،

باورم نیست که خواننده شعرم باشی.

کاشکی شعر مرا می خواندی!
 
 
 
افسوس!!!

آیا چه کسی تو را،

از مهربان شدن با من، مایوس می کند؟
 
ای مهربان من،

من دوست دارمت؛

چون سبزه های دشت

چون برگ سبز رنگ درختان نارون.
 

دوست دارم

 
 بر شانه من کبوتری است که فقط از دستان تو آب می خورد
 




 
وقتی زندگی سخت می گیرد تازه می فهمم که

 خیلی چیزهای را هنوز باید یاد بگیرم

زیباترین گل ..... رز سرخ است ..... اما
 
قسمتش ..... فقط خار است.





 
گفتم دوستت دارم.
 
جوابی ندادی...

پرسیدم حالا چکار کنم؟

گفت : فکر کردی اگر دوستت داشتم نمی پرسیدم؟
 
 
شب هایم پر شده از کابوس. هق هق و ....

من اما
س

ن

گ

شده ام....
 
 

دوستت دارم

  حتی اگر قرار باشد

   شبی بی چراغ، در حسرت یافتنت


 
  
تمام پس کوچه ها را


   زیر باران، قدم بزنم...


  

  
 مرا فراموش مکن...