عاشقان و دلسوختگان

 

در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان .
 
 قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد
 
و پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ .
 
 کنار چوبهیه دار از من خواستند تا اخرین خواسته ام را بگویم 
 
 ومن گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم
 

                            
توی ساحل روی شنها قایقی به گل نشسته یکی با چشمای گریون گوشه ای تنها نشسته
 
 نگاه پر اضطرابش به افق به بینهایت ساکته
 
 اما تو قلبش داره یک دنیا شکایت توچشاش حلقه اشکه
 
 توی قلبش غم دنیا منتظر به راه یاره تا بیاد امروز و فردا باورش نمیشه
 
 عشقش همه دنیاش زیر آبه تنها مونده توی ساحل زندگی براش
 
 عذابه

آغوش

 

Image hosting by TinyPic

 
 
 
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم
 
را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....
 
از داشتن تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم و
 
عشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم
 

نفرین

 

 
 آرزودارم بگیرد آفتی زیباییت را

              تا که همچون من بگیری ماتم تنهاییت را

 آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی

            اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را

 بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی

           ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی

 خنده بر اشکم زدی با خود پسندی

           آرزو دارم تو هم هرگز نخندی

 سادگی کردم اگر دل بر تو بستم

           ساده بودم ساده بر خاکم فکندی